موندن بین  دو راهی منو میترسونه همیشه

یه جورایی تطبیق با هرکدوم سخته برام

و هرکدوم ب اندازه خودشون ریسک پذیر

ته دلم امید دارم به خودم اما یه وقتایی پام ناخودآگاه ممکن فرم تلو تلو شده ها رو بی محابا طی کنه

این طور بگم ک

نه هراس

نه امید

بلکه ادغام هراس و امید

میشه خلاصه ی  کل حال الانم

ولی دوست دارم ریسک راه اولی ک خودم خواستمو بپذیرم و برم تو دلش

مثل جسارت زدن تو دل دریا که میترسیدم  گریز ناشی از اون احتیاط بود و درست؛ اما تا یه جایی.

. ن اینک فقط از ساحل نظاره گر شم و حتی یه قدم هم لمس نکنم آب رو

و الان دارم میرم تو دلِ انتخاب اولمولی همراهی میخوام

و میدونم تا انتهای این مسیر فقط خودمم و خدامو انتخابم

پ.ن : مثلا چ جور میشه برخورد کرد با کسی ک عاشقته و میگ صلاحتو میخواد اما حرفاش قابل هضم نیست برات؟ 

میدونید کارم شاید کامل متطقی نباشه اما بی عقلی هم نیست(:

چطور میشه رضایتشو بگیرم؟! چطور نرم میکنید آدمای دور و برتونو؟

و دقیقا مقابل ادمی ک  میگ دوستت داره یکی هس خشک و استبدادی

اونو چطور میشه نرم کرد؟!


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها