امسال بر خلافِ همیشه شب یلدا سهم من شد خوابگاه

نه تجربه تلخی بود و نه شیرین

یه دلم دل دل میکرد که پر بزنه و بره تو اون کوچه قدیمی خونه باباجون و 

یه پلاستیک پر نون خامه ای بگیره دستشو و سفره یلدا رو بچینه

از اون آلو سهم دل شکموش بشه و خونشون هی دولا راست بشه، هی کار کنه، هی تو دلش غر بزنه به نوه های تنبل و هی غر بزنه و هی غر بزنه

تهشم ک برمیگرده خونه بشینه سفره غرشو جلو مامانش باز کنه و بگه خیلی تنبلن این فامیلات!: دی

چرا من و تو باید فقط کار کنیم و آخرم آبجی کوچیکه بیاد حمایت کنه ازمو و این جوری تموم شه یلدا +_+

اما خب نشد

امسال هیچ کدوم از اینا نشد 

حتی نشد که انتهای شب یلدا خونه بابا جون ختم بشه به خونه اون یکی مامان بزرگ و تا نصفه شب و خوابالو با اونام شب یلدا بگیریم.

آره نشد ک بشه چون سهم من تماما همین گوشه کنج اتاق بود با دوستام!

بد نگذشت خوب بود حتی وقتی که فال های من فقط میشد نگران نباش و امید داشته باش

و واسه دوستام میشد عاشقونه و اینا:|

ولی خب هنوزم میگم یلدا با دوست هم بد نبود 

اما خب دله دیگ!

یلدای خونه بابا جونو خواس

 


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها